«دیر کردی ما شام را خوردیم»
این کتاب شامل 28 داستان کوتاه است که به تازگی روانه ی بازار شده است.

تکه ای از داستان چیزهای شکسته
همیشه آرام و ساکت روی سکوی مقابل خانه اش می نشست. سیگار می کشید و در افکار دور و دراز خود غرق می شد. تصمیم گرفته بود با کسی کاری نداشته باشد تا کسی هم مزاحم او نشود. تن به گفتگو نمی داد. دردنیای خودش زندگی می کرد. با این همه آدم های فضول دست بردار نبودند. گاه و بیگاه متلک بارش می کردند که زبانش را گربه ها خورده اند. ما می دانستیم یک روز طاقتش طاق خواهد شد و با صدای بلند جواب همه را می دهد اما کی؟ این را نمی دانستیم. آدم هایی که سکوت می کنند یک روز فریاد می کشند از جلد خود در می آیند و کس دیگری می شوند کسی وحشتناک و خشمگین ، و آن وقت دیگرکنترلشان از دست خارج است. نباید سر به سرشان گذاشت.
یک روز از خواب که بلند شدیم دیدیم همین اتفاق افتاده است. محله را روی سر خودش گذاشته بود. یک ریز فحش می داد و از دست و چاقوی خون آلودش مشخص بود به کسی حمله کرده است. انگار کسی اذیتش کرده بود. همه می ترسیدند هیچکس نمی توانست جلو برود و آرامش کند. داد می کشید:
شما آدما چرا این جوری هستین! چرا همیشه مزاحم کسی می شین که تصمیم گرفته کاری به کار شما نداشته باشه!
دهانش کف انداخته بود:
اون بی شرفایی که هی متلک بارم می کردن چرا رفتن سوراخ موش! چرا جیکشون در نمی آد نکنه زبون اونارو هم گربه خورده!
پلیس ها که آمدند به خودش آمد. زود چاقو را پرت کرد توی سطل آشغال کنار خیابان. اما فرصت نکرد دست هایش را بشوید. به فرار هم فکر نکرد.