تصادف

 

وقتی همسایه اش جان داد. مرد ترسید. به فکر انجام کارهای نیک افتاد. هرچه را که  در خانه اش اضافی بود به این و آن بخشید حتی ماشین زرد و قدیمی اش را. یک ماه بعد وقتی در بزرگراه منتهی به دریا زیر چرخ همان ماشین رفت دهانش از تعجب باز ماند و دیگر بسته نشد.