پرواز

روز اول گفت:
- قلبم بد جوری می‌زند.
روز دوم گفت:
- کاش می‌شد پرواز کنم.
روز سوم احساس کرد می‌خواهد بالا بی‌آورد، دو دستی جلو دهانش را گرفت.
روز چهارم اتفاقی نیافتاد.
روز پنجم پرنده‌ای از دهانش بال زد و رفت.
روز ششم مرد.
روز هفتم از شاخه‌ای به شاخه‌ای پرواز می‌کرد.

فرشته‌ها، مینی‌مال‌های رسول یونان، تهران: نشر مشکی

 Sənə düşünmək

Sənə düşünmək

Həyata düşünməkdir

Torpaq altında

Dar-düdük  bir qəbirdə

Günəşə düşünməkdir

         .Qarlı gecəde

Qıfıllanmamış qapılara

Qaçmağa düşünməkdir həbsxanada

Sənə düşünmək dəyərlidir

Ən azı

Adamın qəlbindən

Bir bulaq coşar

Bir at gələr orada su içər

...Bir quş gələr urada oxuyar

 

ميني‌مال‌هاي جديد رسول يونان در «بخشكي شانس»

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب

رسول يونان مجموعه‌ي جديدي از ميني‌مال‌هايش را با نام «بخشكي شانس» در راه انتشار دارد.

به گزارش خبرنگار كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، يونان با اشاره به مجموعه‌ي جديد ميني‌مال‌هايش گفت:‌ اين مجموعه كه حدود 40 ميني‌مال را دربر مي‌گيرد، موضوع‌هاي مختلفي دارد و با عنوان «بخشكي شانس» در نشر مشكي منتشر مي‌شود.

 

او پيش‌تر نيز مجموعه‌هايي از ميني‌مال‌هاي خود را در دو كتاب «احمق ما مرده‌ايم» و «فرشته‌ها» از سوي نشر مشكي منتشر كرده است.

 از ديگر آثار او به «روز به‌خير محبوب من»، «كلبه‌اي در مزرعه‌ي برفي»، «كنسرت در جهنم»، «پايين آوردن پيانو از پله‌هاي يک هتل يخي»، «سنجابي بر لبه‌ي ماه»، «خيلي نگرانيم شما، ليلا را نديديد؟» و «بوي خوش تو» (ترجمه) مي‌توان اشاره كرد.

شكوفه آفتاب

وقتی به راه می افتی
همه چیز زیبا می‌شود
بوته گون در گوشه باغچه
بدل می‌شود به شكوفه آفتاب
مرغ خانگی بدل می‌شود
به طاووس
گربه مثل آهو از كنارت می‌گذرد
پشیمان می‌شوی
می‌خواهی چمدانت را زمین بگذاری
اما قطار سوت می‌كشد
سفر دوباره وسوسه‌ات می‌كند...

رسول یونان در گفت‌و‌گو با قانون؛ (پایانی)

اگر کتاب کسی را نمی‌خوانند این بحران شاعر است نه مخاطب

میترا فردوسی،  گروه فرهنگ و هنر- رسول یونان، این روزها سرش گرم خیلی از کارهای ادبی است. به قول معروف مشغول به هر آنچه است که خوبان همه دارند. از شعر و ترجمه و مینی‌مال‌نویسی بگیر تا روزنامه‌نگاری و بازیگری. شاعری اما همان‌طور که خود می‌گوید جایگاه ویژه‌ای در زندگی ادبی او دارد. اگر اقبال را در شاعری، خوانده‌شدن و البته فهمیده‌شدن بدانیم به طور حتم یونان را باید یکی از خوش‌اقبال‌ترین شاعران این زمان دانست؛ زیرا آثارش را مردم می‌خوانند، دوست دارند و مهم‌تر از همه با آن‌ها ارتباط حسی برقرار می‌کنند. او مردی باصفا و صمیمی است و حضور او در دفتر قانون در بحث و گفت‌و‌گو پیرامون آثارش و زندگی‌‌اش گذشت.

 - من برمی گردم به صحبتی که خود شما قبلا کرده‌اید. گفته بودید که به ادبیات کهن توجه‌ای ندارید، زیرا یک مقوله تاریخی است و شما از تاریخ خوشتان نمی‌آید. اما خیلی‌ها اعتقاد دارند که خاستگاه مینی‌مال‌های امروزی ظرایف و حکمی است که قدما داشتند. شما این گزاره را قبول دارید؟
خیلی‌ها، دروغ می‌گویند. مینی‌مال زاییده برخورد انقلابات اجتماعی و صنعتی است و محصول سرعتِ تمدن است. در مینی‌مال پند و ظرافت و اندرز به کار نمی‌رود.

- البته تاکید من بیشتر به شکل و فرم است...
در مورد فُرم هم صحبت می‌کنم. مینی‌مال یک برش یا یک فِرِیم عکس از یک شلوغی است. وقتی یک قطعه عکس از یک شلوغی می‌گیرید، نمی‌خواهید آن لحظه به کسی پند و اندرز بدهید. شما می‌خواهید فقط چیزی را توصیف کنید یا نشان دهید. ..

 از شطرنج گفتید. این شطرنج‌بازی گویا یکی از کارهایی است که هر روز چند ساعت را به آن اختصاص می‌دهید. از نظر خودتان آیا هیچ ارتباطی را میان شطرنج‌بازی یا شعرگفتن می‌توان یافت؟
نه ربطی ندارد. فقط شاید همین‌که من توانستم یک جمله را بین شطرنج‌باز‌های پارک باب کنم.آن هم این است که: لذتی که در باخت هست در برد نیست...

ادامه:http://www.ghanoononline.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=4855

 

رسول یونان در گفت‌و‌گو با قانون؛ (۱)

به‌خاطر مشکل قلبی شاعر شدم!

رسول یونان شاعری ساده و صمیمی است. به قانون آمد تا پای گفت‌و‌گویی بنشیند که درباره زندگی‌اش، شعر‌ها و مینی‌مال‌های پرطرفدارش بود.

رسول یونان به تعریف من مردی همه‌فن حریف است. کسی که شعر می‌گوید، داستان می‌نویسد، ترجمه می‌کند و روزنامه‌نگار است. آیا فعالیت در هرکدام از این تجربیات، به منزله گذر از یک بلوغ ادبی است یا به صورت موازی این ها را تجربه می کنید؟ ادامه هم‌اند یا هر کدام تجربه‌ای منحصربه فرد و متفاوت‌اند؟
من ادبیات را با داستان شروع کردم. یعنی اولین نوشته‌ای که از من در مطبوعات چاپ شد، داستان بود. من در عین حال که داستان می‌نوشتم، تمایل قلبی به نمایشنامه‌نویسی پیدا کردم. وسط این‌ها نمی‌دانم چطور شد که از شعر سر درآوردم. اینجوری بگویم، من در یک کوچه‌باغ می‌رفتم، باغ‌های مختلفی را دیدم. گاهی‌وقت‌ها کنار آن‌ها درنگ کردم؛ گاهی وقت‌ها از کنار آن‌ها رد شدم و رفتم. اما بعضی وقت‌ها این رد شدن خیلی زود اتفاق افتاد؛ چون من یادم هست که کوچه‌باغی را تماشا می‌کردم که یکی صدایم کرد که برویم.

 - یعنی قسمت دوم سوال را جواب نمی‌دهید؟ اینکه این‌ها در دل‌ هم‌اند یا موازی؟
این‌ها کنار هم یا به عبارتی همسایه هم هستند. ببین، در شعر‌نوشتن، نقاشی‌کردن، نوازندگی یا داستان‌نوشتن این کافی نیست که فرد فقط دانش همان ژانر هنری را داشته باشد. چون برای مثال، شما وقتی به سراغ شعر می‌روید باید با جامعه، فلسفه، داستان، اسطوره‌ها وباورها آشنایی داشته باشید. با این‌هاست که به شما یک چشم دیگری بخشیده می‌شود که به دنیا نگاه کنید. صرف اینکه ما بیاییم ردیف و قافیه بخوانیم، صنایع لفظی، اوزان عروض، تکنیک تقطیع یا ایجاد هارمونی را بخوانیم برای شاعر شدن کافی نیست؛ کسی با این‌ها شاعر نمی‌شود. این‌ها از نظر من فقط تکنیک است و تکنیک هم فقط پنج درصد کار هنری است. برای مثال، فقط پنج درصدِ یادگیری عکاسی تکنیک است و نود و پنج درصد بقیه آن، هنر و خلاقیت و زاویه دید است. همه می‌توانند از طبیعت عکس بگیرند ولی وقتی «آنسل آدامز»...

ادامه:http://www.ghanoononline.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=4773