رمان

راه طولانی بود از عشق حرف زدیم 

...

 

خوابی شیرین به سراغم آمد. بی آن که بخواهم پلک هایم روی هم افتادند. اتوبوس در اتوبان  جلو می رفت مثل رودی در بستر خود. جاده صاف بود اما مطمن بودم که تا آخر این قدر صاف و هموار نخواهد بود چون هیچ جاده ای تا آخر هموار نیست.

 

 https://www.iranbook-shop.com/wp-content/uploads/2018/08/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%B7%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%88%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D8%B2%D8%AF%DB%8C%D9%85.jpg