"باید در را آرام باز کرد و رفت" منتشر شد 

گزیده شعرهای رامیز روشن

ترجمهٔ: رسول یونان

 

 سنتائور

 شما از دور عاشق من شدید خانم!

مرا قهرمانی پنداشتی

که با اسب می‌تازد و جلو می‌آید

من یک سنتائور هستم خانم!

نه اسبم نه آدم

میان آدم‌ها، اسبم

میان اسب‌ها، آدم

آن ها که روی بدنی انسانی

سر اسب دارند

حوصله شان سر نمی رود خانم!

اما سخت است

روی بدنی از اسب

سر انسان را حمل کردن...