رسول یونان در گفت‌و‌گو با قانون؛ (۱)

به‌خاطر مشکل قلبی شاعر شدم!

رسول یونان شاعری ساده و صمیمی است. به قانون آمد تا پای گفت‌و‌گویی بنشیند که درباره زندگی‌اش، شعر‌ها و مینی‌مال‌های پرطرفدارش بود.

رسول یونان به تعریف من مردی همه‌فن حریف است. کسی که شعر می‌گوید، داستان می‌نویسد، ترجمه می‌کند و روزنامه‌نگار است. آیا فعالیت در هرکدام از این تجربیات، به منزله گذر از یک بلوغ ادبی است یا به صورت موازی این ها را تجربه می کنید؟ ادامه هم‌اند یا هر کدام تجربه‌ای منحصربه فرد و متفاوت‌اند؟
من ادبیات را با داستان شروع کردم. یعنی اولین نوشته‌ای که از من در مطبوعات چاپ شد، داستان بود. من در عین حال که داستان می‌نوشتم، تمایل قلبی به نمایشنامه‌نویسی پیدا کردم. وسط این‌ها نمی‌دانم چطور شد که از شعر سر درآوردم. اینجوری بگویم، من در یک کوچه‌باغ می‌رفتم، باغ‌های مختلفی را دیدم. گاهی‌وقت‌ها کنار آن‌ها درنگ کردم؛ گاهی وقت‌ها از کنار آن‌ها رد شدم و رفتم. اما بعضی وقت‌ها این رد شدن خیلی زود اتفاق افتاد؛ چون من یادم هست که کوچه‌باغی را تماشا می‌کردم که یکی صدایم کرد که برویم.

 - یعنی قسمت دوم سوال را جواب نمی‌دهید؟ اینکه این‌ها در دل‌ هم‌اند یا موازی؟
این‌ها کنار هم یا به عبارتی همسایه هم هستند. ببین، در شعر‌نوشتن، نقاشی‌کردن، نوازندگی یا داستان‌نوشتن این کافی نیست که فرد فقط دانش همان ژانر هنری را داشته باشد. چون برای مثال، شما وقتی به سراغ شعر می‌روید باید با جامعه، فلسفه، داستان، اسطوره‌ها وباورها آشنایی داشته باشید. با این‌هاست که به شما یک چشم دیگری بخشیده می‌شود که به دنیا نگاه کنید. صرف اینکه ما بیاییم ردیف و قافیه بخوانیم، صنایع لفظی، اوزان عروض، تکنیک تقطیع یا ایجاد هارمونی را بخوانیم برای شاعر شدن کافی نیست؛ کسی با این‌ها شاعر نمی‌شود. این‌ها از نظر من فقط تکنیک است و تکنیک هم فقط پنج درصد کار هنری است. برای مثال، فقط پنج درصدِ یادگیری عکاسی تکنیک است و نود و پنج درصد بقیه آن، هنر و خلاقیت و زاویه دید است. همه می‌توانند از طبیعت عکس بگیرند ولی وقتی «آنسل آدامز»...

ادامه:http://www.ghanoononline.ir/NSite/FullStory/News/?Serv=0&Id=4773