تابستان
تنهایم
مثل مرغ سفید دریایی
بر دکل کشتی.
عقربه ها به خواب رفته اند
باد در نوزیدن اصرار می کند
ابر در نیامدن
باران در نباریدن
و تابستان
کلاه حصیری بر سر گذاشته
کنار دریا چرت می زند.
+ نوشته شده در شنبه شانزدهم مرداد ۱۳۸۹ ساعت 3:31 توسط رسول یونان