ترجمه

 شعری از فاروق نافذ

فاروق نافذ از شاعران و نمايشنامه نويسان نام آور ترك است او در سال 1898 در استانبول چشم به دنیا گشود و درسال 1973 بر عرشه يك كشتي تفريحي دراز كشيد و براي هميشه چشم هايش را بست.

 فرشته

 مادر به دخترش - زينب- گفت:

- تو فرشته مني!

زينب تعجب كرد و پرسيد:

- اگر من فرشته ام

پس بال هايم كو؟!

مادر جواب داد:

غير از تو

سه كودك ديگر نيز داشتم

اما آنها پرواز كردند و رفتند

تنها گذاشتند

مرا كه زني بيچاره ام...

به همين خاطر

من بال هايت را كندم

تا تو ديگر پرواز نكني!

 

در تدارك چاپ دوم كتاب " روزهاي چوبي" هستم شعرهايي را از اين كتاب حذف و شعرهاي ديگري را به آن اضافه كرده ام. شعر فوق از شعرهاي تازه اين كتاب است كه تقديمتان مي كنم. اين كتاب را نيز نشر افكار روانه بازار خواهد كرد.

این شعر را سال ها پیش گفته ام

وقتي آيلار اين شعر را تايپ مي كرد، بغض كرده بود. گفت: داداش ! يعني ممكنه! گفتم: او همه جا مي تواند باشد.  واز اتاق بيرون زدم تا اشك هايش را نبينم...

 تراموا

 من بير تراموادا تانريني گوردوم!

اونلا من كئچيتديم قارلي بير گونو

دومان بوروموشدو تام خياواني

يالنيز بوراخمادي او سوروچونو...

 

شابقاسي باشيندا، الينده چانتا

پالتاري آغ آبباق، گوزلري دنيز...

من بير تراموادا تانريني گوردوم

بيليرم سيز مني باشا دوشمه سيز!

 

اگر من گوردويوم تانري دئييلدي

كيمي ايدي او كيشي، نه ايدي آدي؟!

ندن سوت دولانار دامارلاريمدا

ندن آغزيمدادي گويلرين دادي؟!

 ترجمه:

 تراموا

 من خدا را در يك تراموا ديدم

وبا او

پشت سر گذاشتم

يك روز برفي را.

خيابان را سراسر مه گرفته بود

اما او راننده را تنها نگذاشت.

 

كلاهي سفيد بر سر داشت

و چمداني در دست

لباسي سفيد پوشيده

وچشم هايش آبي آبي بود.

من خدا را در يك تراموا ديدم.

مي دانم

شما حرف مرا باور نخواهيد كرد.

 

اگر آنكه را كه من ديدم

خدا نبود

پس آن مرد چه كسي بود

و چه نام داشت؟!

چرا شير در رگ هايم جاري ست

چرا طعم آسمان را

در دهانم حس مي كنم؟!

 

منتشرشد

 

....

عشق را

بدون بزک می‌خواستیم

دنیا را بدون تفنگ

روی دیوارهای سیاه

گل سرخ نقاشی کردیم

رهگذران به ما خندیدند

به ما خندیدند رهگذران

ما فقط نگاه کردیم

جاده‌ها

دور شهر گره خورده بودند

در شهر ماندیم و پوسیدیم و خواندیم:

" قطاری که نتواند ما را از این جا ببرد

قطار نیست" 

 

يك قطعه ابدي

 

 

مارگاریتا

مارگاریتا

مارگاریتا

مارگاریتا

 مارگاریتا

 مارگاریتا!

 سوزن گرامافون

 روی نام تو گیر کرده است!

  چاپ دوم " من يك پسر بد بودم" منتشر شد. اين كتاب را نشر افكار روانه بازار كرده است. تا جايي كه مي دانم  اين كتاب را مي توانيد ازنشر چشمه در خيابان كريمخان ونشر پنجره در خيابان سهروردي نبش پاليزي و خانه شاعران درخيابان انقلاب پاساژ فروزنده ، انتشارات هاشمي در ميدان وليعصر- پايين تر از ميدان- همينطور كتابفروشي هاي معتبر تهيه كنيد.

 پست میهمان

یک خبر

رسول یونان در غرفه  مجله شوکران

زمان: جمعه اول آذرماه ـ ساعت ۴ تا۶ بعداز ظهر

مکان: مصلی ـ نمایشگاه مطبوعات ـ بخش نشریات هنری