پاییز
شعر زير را پنج-شش روز پيش گفتم خيلي دوستش دارم كاش عاشيق دهكده مان زنده بود و سازش را باز روي قلبش مي فشرد وآن را با صداي زيبايش مي خواند و آسيابان را از آسياب به ميدان دهكده مي كشيد تا باز با صدايي مردانه ولرزان بگويد:
- اوزون قورو عاشيق!
سسين اودلانيبدي آغزين يانماسين!
[ عاشق! مواظب خودت باش! تا دهانت نسوزد
صدايت آتش گرفته است!
Yolيعني راه
من يوللاردا يئريميرم
يوللار منده يئريييرلر
بو آغاجلار، بو تيكانلار
كوللار منده يئريييرلر
بئينيمده هر يانا باخسان!
تلگراف ديركي واردير
قوشلار تئل اوسته سوسوبلار
معلوم اولان سون باهاردير
يوللار يئرييرلر منده!
سفر ائتمك اويره ديرلر
مني سندن آييريرلار!
منه گئتمك اويره ديرلر...
ترجمه:
من در راه ها، راه نمي روم
راه ها
در من راه مي روند
درخت ها
بوته هاي خار
بوته هاي گياه ...
در من راه مي روند.
در ذهن من
به هر كجا بنگري
تير تلگراف مي بيني
و پرندگاني را كه
مغموم و ساكت روي سيم ها نشسته اند
از قرار معلوم پاييز است.
راه ها
در من راه ميروند
و به من ياد مي دهند سفر كردن را.
مرا جدا مي كنند از تو
و به من
رفتن را ياد مي دهند...
اين هم قيافه " جاماكا" آخرين مجموعه شعرم كه به زبان تركي است. اين كتاب را نشر امرود روانه بازار كرده است. جاماكا يعني ويترين ؛ بعضي از ترك ها به قاب عكس نيز مي گويند.